دوران بی مهری

دوران بی مهری

امتیاز کاربران
آدمی به امید زنده است... امید به جبران گذشته، امید به بازگشت... پس برای نگه داشتن امید به زندگی باید گشن دنبال فرشته هایی که مثل قرص آرام بخشند...
وضعیت:
فایل عیار سنج

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

هر انسانی بدون آن‌که اختیاری از خود داشته باشد، صاحب یک خانواده می‌شود! یک پدر و مادر و جهانی که آن‌ها از کودکی برایش خلق می‌کنند!

مهراوه و نامی، دو راوی دوران بی‌مهری با ظاهری موجه و موفق، ولی گله‌مند و خسته و در خود فرورفته اند؛ آن هم به خاطر جهانی که خانواده‌هایشان از‌ کودکی برایشان ساخته‌اند!
داستانی پر از شخصیت که برای هر کدام به تنهایی طراحی منحصر به فردی انجام گرفته! آدم‌هایی که دوستشان داریم. با آن‌ها می‌خندیم و حرص می‌خوریم و درگیر خواسته‌هایشان می‌شویم! بنابراین با رمانی کاملا شخصیت محور و عاشقانه‌ای آرام همراهیم که تشبیهات زیبا و دلچسب نویسنده به جذابیتش کمک شایانی کرده!
دوران بی‌مهری با دورانِ سخت ولی مهربان و متعهدش، مهراوه‌ی عاشق و فداکارش را دوست داشتم و...
نامی‌ای که حضورش مثل چراغ روشنی بود در دل تاریکی سکوت و اشتباهات آدم‌های این قصه که در عین جسور بودن‌هایش به شدت مظلوم بود و دوست داشتنی!
دیالوگ‌های کتاب رو خیلی دوست داشتم. سبک نویسنده رویشان بود و در عین زیبا بودن، مصنوعی به نظر نمی‌رسید! خیلی وقت بود که توی داستان‌ها چنین دیالوگ‌هایی نخوانده بودم و حتما دریا دلنواز با دیالوگ‌های زیبایی که می‌نویسد بیش از هر چیز دیگری از کتابش در ذهن من خواهد ماند!
اگر داستان‌های عاشقانه‌ی شخصیت محور و آرام را دوست دارید، دوران بی‌مهری پیشنهاد بسیار خوبی است
 
برشی از کتاب:
شیطنت که نبود... حرف دل بود! چرا فرار؟ چطور بعضی شب‌‌ها... بعضی صداها... بعضی آدم‌‌ها مثل نسیمی می‌‌شینن کنج دل؟ چطور میشه که یک دفعه خیلی ناگهانی خالی میشی؟ چطور میشه که غم‌‌ها همه باهم میرن و برق شادی توی دلت نور می‌‌ندازه؟ خودمم نمی‌‌دونم... ولی همین لحظه... همین حالا، پشت هر ناز، پشت هر نیاز، من غم‌‌هامو بدرقه کردم، حالا من بودم و هوایی که نوازشم می‌‌کرد... من بودم و داغی نگاهی که تا مغز استخونم رو گرم می‌‌کرد، من بودم و حس غلیظی از دوست داشتن امشب عجیب غریب شده بودم. این مهری من نبودم مهری همون سال‌‌ها برگشته بود. شاید از پشت دری که غم‌‌ها به هوای رفتن، بازش کرده بودن و حالا مهری همون روزا سرک کشیده بود به خلوت دونفره‌‌ی ما و عجیب‌‌تر از من مردی بود که از تمام دروازه‌‌های وجودیم گذشت.
نویسندهدریا دلنواز
نوبت چاپ3
سال چاپ1399
تعداد صفحات768
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642161812
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 7 و 7