کلاف

کلاف

امتیاز کاربران
انگار زمان در خانه ی مان متوقف شده بود. انگار یک روز صبح از خواب بیدار شده بودیم، بی خداحافظی از خانه بیرون زده بودیم و بعد راه برگشت را گم کرده بودیم!
وضعیت:

قیمت اولیه:   2900000 ریال

قیمت:   2610000 ریال

فایل عیار سنج

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

ماجرای این رمان مربوط به زندگی خانواده‌ای سه نفره است که در ظاهر بسیار خوشبخت هستند. دوست و آشنا و اقوام و نزدیکان، همه و همه، اذعان دارند که گیتی و محمد خوشبخت‌ترین زوج هستند و نازگل، فرزند این دو، صاحب بهترین پدر و مادر و خانواده است.
 اما هیچ‌کس خبر ندارد که گیتی هیجده سال پیش، در زمان تولد دخترش نازگل، از چه حقیقتی آگاه شده و این‌همه سال سکوت کرده تا مبادا کانون زندگی‌اش از هم بپاشد یا باعث تکدر خاطر محمد شود. ولی گیتی هرگز تصورش را نمی‌کند که این حقیقت کتمان شده، چگونه خود به خود، مانند توفانی سهمگین و اژدهایی مخوف سر از زوایای عمیق پنهان شده‌ی زندگی‌اش، توسط خود محمد، بیرون می‌آید و همه‌چیز به آتش کشیده می‌شود و اثری از خوشبختی آن‌ها باقی نمی‌ماند... 
و تمام این وقایع مربوط به حضور ناگهانی فردی است که نباید بیاید اما می‌آید و نباید باشد اما هست آن هم درست در وسط زندگی گیتی و محمد و نازگل...،...،...
 از نظر ساختار، این رمان، در شاخه‌ی رمان‌های خوش‌ساخت قرار می‌گیرد. پیرنگ محکمی دارد و فاقد حوادث اضافی و پیرنگ‌های نامربوط فرعی است. اعمال شخصیت‌ها در این رمان با انگیزه‌هایی روشن صورت می‌گیرد که بر گسترش عناصر آن نظم صحیحی برقرار کرده. 
ماجرا از زبان چهار شخصیت تعریف می‌شود و هر تعریف به ضرورت آمده و ماجراها ارتباط منطقی بسیار عالی با همدیگر دارند. مخاطب در سرتاسر کتاب یکدستی و تناسب ضروری وقایع را احساس می‌کند و مجذوب شخصیت‌پردازی قوی نویسنده در این اثر می‌شود. 
اگر به خواندن رمان‌های ایرانی با ساختار خوش‌ساخت علاقه دارید و دلتان می‌خواهد یک رمان دلچسب و به یادماندنی بخوانید، این کتاب می‌تواند پیشنهاد بسیار خوبی برای شما باشد. من خواندم و لذت بردم، شما هم بخوانید و لذتش را ببرید.
 
برشی از کتاب:
زندگی داشت راه خودش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت و ما را هم با خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد. هرچند همیشه روی دور بود و این ما بودیم که گاهی از مدارش خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدیم. چه خوب که رها نشده بودیم که با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سختی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و تلخی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هنوز دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایمان را ول نکرده بود. میان این گردش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در این رفت و آمدها عوض شده بودیم همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم و قرار نبود دخیل ببندیم به گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که قرار بود فقط یک خاطره باشد. یک خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شیرین و البته گاهی تلخ!
شاید دیر از فهم به عمل رسیده بودم که دنیا ارزش این را ندارد که بخواهم غصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نداشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش را بخورم، دلم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواست قدر همان چیزهایی که داشتم را بدانم، مبادا روزی برسد که از دست دادنشان از خواب غفلت بیدارم کند.
رویا ساختن آسان بود و رها شدن از آن سخت. گاهی از خودم و سن و سالم خجالت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشیدم. بابت آن رویایی که شاید هنوز آنطور که باید رهایم نکرده بود، واقعا انتظار آن حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از محمد نداشتم. یعنی سالها بود که نداشتم اما خب حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش، هرچند دیر، اما یک گره از آن ته ته قلبم باز کرده بود و توی دل و ذهنم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستم که بابتش از او ممنونم.
نویسندهف صفایی فرد (دنیای قصه گو)
نوبت چاپ3
سال چاپ1399
تعداد صفحات808
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642161843
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 5 و 5