شمارش معکوس
شمارش معکوس
عشقی بی سرانجام که آغازگر فصلی تازه شد و دستان تو بهانه ی دیوانگی من... شمارش معکوس روایتی از پرسه زدن در دنیایی از گذشته و آینده و رسیدن به سرمنزل مقصود...
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
مژده بخاطر ناکامی در عشقی بیمنطق... تصمیم به خودکشی میگیرد تا با مرگ از معشوقش انتقام گرفته باشد... برای انجام این انتقام سیاه، به ایستگاه مترو میرود... درست نزدیک به واپسین دقایق عمرش منصرف شده و عقب میایستد... اما با همهمه داخل ایستگاه کنجکاو به آن سمت رفته... و جسد دخترکی خونین و نیمهسوخته را روی زمین میبیند...
اون جسد، جسد کسی نیست جز خود مژده...
اون جسد، جسد کسی نیست جز خود مژده...
برشی از کتاب:
با شنیدن صدای او در جایش ایستاد.
-خانم دکتر؟
اصلا این صدا تک و خاص بود. شاید هم او اینچنین فکر میکرد... خب عاشق بود دیگر و دلش در طلب یار... داخل لبش را به دندان گرفت تا مبادا “جانمی” از دهانش بیرون بپرد. آنجا بود. درست پشت سرش! به عقب برگشت. لبخند روی لب مردجوان نشست و زمزمه کرد:
-چقدر دلم برات تنگ شده بود!
نه به اندازه او! حسی مانع میشد تا خود را مشتاق نشان دهد.
بی اختیار پوزخند زد. انگشتش را به پیشانیاش کشید:
-خانم دکتر؟
اصلا این صدا تک و خاص بود. شاید هم او اینچنین فکر میکرد... خب عاشق بود دیگر و دلش در طلب یار... داخل لبش را به دندان گرفت تا مبادا “جانمی” از دهانش بیرون بپرد. آنجا بود. درست پشت سرش! به عقب برگشت. لبخند روی لب مردجوان نشست و زمزمه کرد:
-چقدر دلم برات تنگ شده بود!
نه به اندازه او! حسی مانع میشد تا خود را مشتاق نشان دهد.
بی اختیار پوزخند زد. انگشتش را به پیشانیاش کشید:
-هنوزم نمیخوای تو حرفا و کارات تجدیدنظر کنی؟
جوابی نداشت... میترسید لب باز کند و حرفش آنی نباشد که عقلش میگفت.
دلش این روزها بدجور ساز ناکوک میزد.
جوابی نداشت... میترسید لب باز کند و حرفش آنی نباشد که عقلش میگفت.
دلش این روزها بدجور ساز ناکوک میزد.
نویسنده | شهلا خودی زاده |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحات | 408 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642161867 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.