فصل وصل
فصل وصل
زندگی عاشقانه ای بعد از سال ها به بن بست می رسد. سرانجام این عشق جدایی است، یا فصل وصلی دوباره در پیش است؟
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
در بحبوحهای از زمان اگر با قطب مخالف خود آشنا شوید. دلبستگی مسئلهای بغرنج میشود. مثال این رخداد میتواند زندگی الهه و اتابک را به چالش بکشد. که هر دو با دیدگاههایی متفاوت عاشق هم میشوند و در سن کم تشکیل زندگی میدهند.
اوایل هر رابطهی شکل گرفتهای شیرین است و قهرها عمر کوتاهی دارند. اما رفته رفته عقل کال مانده وقتی کفهی ترازوی عقل و احساس را کنار هم میگذارد.
عدم تعادل موجب فروپاشی میشود. طوری که عشق به هیچ دردی نمیخورد و درد اختلافات زبانه کشیده از دل آتش تحملی که شعلههایش گریبان گیر عقل دوطرف شده.
قصه برای درک بهتر در دو بازهی زمانی گذشته و حال نگارش شده که چرخش مدام بین کاراکترها و توصیف عواطف خاموش شده و روح خسته شده از جدال زن و مرد عاشق داستان دوست داشتنی است.
فصلوصل ژانر رئال اجتماعی دارد که نویسنده بهخوبی از پس توصیف بند بند قصه برآمده است.
الهه و اتابک از سن کم بنا بر علاقهی شکل گرفته چشم به روی تفاوتهایشان میبندند در حالی که اتابک شور پیشرفت و ترقی در سر دارد و الهه راکد بودن را، زنی خانهدار بودن را بیشتر پذیراست. خیال تغییر الهه در ذهن اتابک با گذر زمان پوچ میشود و رفته رفته اختلافات زندگی میانشان پررنگ میشود. طوری که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک، شانه خالی کردن و فرار که حاصل آن دو فرزند در حساسترین دوره از زندگی (بلوغ) دیگر به دوش کشیدن بحثهای کوچکی که حالا جنگ بزرگی شده و ارتعاشاتش فرزندانشان را هم در بر گرفته دیگر کافی نیست.
گاهی رفتارهای الهه خسته کننده است اما برگشت به عقب و دوره کردن گذشته مخاطب را قانع میکند که در افسردگی زنی ساده مثل الهه، اتابک همیشه زیادهخواه نقش پررنگی دارد.
ختم کلام. حتی اگر عشق چشمهایمان را کور کند حق نداریم کسی را برای تغییر به آنچه که در سر داریم آزار دهیم.
اوایل هر رابطهی شکل گرفتهای شیرین است و قهرها عمر کوتاهی دارند. اما رفته رفته عقل کال مانده وقتی کفهی ترازوی عقل و احساس را کنار هم میگذارد.
عدم تعادل موجب فروپاشی میشود. طوری که عشق به هیچ دردی نمیخورد و درد اختلافات زبانه کشیده از دل آتش تحملی که شعلههایش گریبان گیر عقل دوطرف شده.
قصه برای درک بهتر در دو بازهی زمانی گذشته و حال نگارش شده که چرخش مدام بین کاراکترها و توصیف عواطف خاموش شده و روح خسته شده از جدال زن و مرد عاشق داستان دوست داشتنی است.
فصلوصل ژانر رئال اجتماعی دارد که نویسنده بهخوبی از پس توصیف بند بند قصه برآمده است.
الهه و اتابک از سن کم بنا بر علاقهی شکل گرفته چشم به روی تفاوتهایشان میبندند در حالی که اتابک شور پیشرفت و ترقی در سر دارد و الهه راکد بودن را، زنی خانهدار بودن را بیشتر پذیراست. خیال تغییر الهه در ذهن اتابک با گذر زمان پوچ میشود و رفته رفته اختلافات زندگی میانشان پررنگ میشود. طوری که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک، شانه خالی کردن و فرار که حاصل آن دو فرزند در حساسترین دوره از زندگی (بلوغ) دیگر به دوش کشیدن بحثهای کوچکی که حالا جنگ بزرگی شده و ارتعاشاتش فرزندانشان را هم در بر گرفته دیگر کافی نیست.
گاهی رفتارهای الهه خسته کننده است اما برگشت به عقب و دوره کردن گذشته مخاطب را قانع میکند که در افسردگی زنی ساده مثل الهه، اتابک همیشه زیادهخواه نقش پررنگی دارد.
ختم کلام. حتی اگر عشق چشمهایمان را کور کند حق نداریم کسی را برای تغییر به آنچه که در سر داریم آزار دهیم.
برشی از کتاب:
تکان اتابک را از گوشه چشم دید.
چرخیدنش سمت او و نفس گرفتنش را هم؛ اما هنوز نمی توانست از جایش تکان بخورد. دلش فقط می خواست کسی کنارش بود و یک دل سیر گریه می کرد برای دل بی تاب و افسار گسیخته اش؛ اما انگار غدد اشکی هم با او سر لج افتاده بودند، آنجا که نباید پرکار می شدند؛ می باریدند و حالا انگار خشک سالی گرفته بودند.
صدای گرم و آرام اتابک او را از میان افکار بی سر و ته خودش بیرون کشید.
- می دونم پیاده روی کردی و خسته ای؛ ولی... فکر کردم اینجا، اون بالا، جایی که به جز من و تو و خدا کس دیگه ای حضور نداره راحت تر بتونیم با هم حرف بزنیم تا اگه تو بخوای دعوا کنی، بد و بیراه بگی یا حتی دلت بخواد منو بزنی، راحت باشی و از کسی خجالت نکشی.
اشاره اتابک به بالای تپه رو به رویشان بود؛ اما جمله هایی که گفت بیشتر به نظر الهه آمدند تا ارتفاعی که تپه داشت.
خسته که بود؛ اما... یعنی واقعا می توانست دست روی او بلند کند و تمام عقده هایی که در دلش سنگ شده بودند سرش خالی کند یا نه؟
نویسنده | مونا امین سرشت |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحات | 584 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 978964216198 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.