قلب مرا برده به تاراج
قلب مرا برده به تاراج
قلب مرا هنوز به یغما نبرده ای، ای راهزن دوباره به این کاروان بیا...
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
داستان با بهم خوردن نامزدی امیر و سوگل شروع میشود. مادر امیر، سوگل دختر همسایه را برای او نشان کرده است. امیر که سلیقهی مادرش را کاملا قبول دارد مخالفتی نشان نمیدهد.
اما با گذشت دو سال امیر حس میکند سلیقهش کم و بیش عوض شده و سوگل دختری نیست که دلش میخواهد. سوگل دختر کم سن و سالی است که کمتر در اجتماع بوده، خجالتی و کم رو است و به سر و شکل خود چندان نمیرسد. امیر دختری را میخواهد که جسور باشد، خوب حرف بزند و به ظاهر خودش برسد.
امیر در بازار تهران مغازهی عمده فروشی چرم دارد و در آن راسته حسابی شناخته شده است. یک روز در مغازه با دختری به اسم مهتا آشنا میشود که کاملا به سلیقهی او نزدیک است.
با مهتا نامزد میکند و با گروهی از ساقدوشهای
دختر و پسر راهی یکی از جادههای شمالی میشوند. اما آنجا با گم شدن ماشین دخترها و ناپدید شدن مهتا همه چیز زیر و رو میشود و یکبار دیگر فرصتی به وجود میآید سوگل در زندگی امیر قرار بگیرد..
داستان با ژانر عاشقانه و اجتماعی و پرتعلیق زندگی زوجی را به چالش میکشد که با وجود علاقهای که به هم دارند به مهارتهای کلامی و زناشویی زیاد وارد نیستند و در کنار ماجرای عاشقانهای که دارند از دید روانشناسی به این ماجرا نگاه میکند.
اما با گذشت دو سال امیر حس میکند سلیقهش کم و بیش عوض شده و سوگل دختری نیست که دلش میخواهد. سوگل دختر کم سن و سالی است که کمتر در اجتماع بوده، خجالتی و کم رو است و به سر و شکل خود چندان نمیرسد. امیر دختری را میخواهد که جسور باشد، خوب حرف بزند و به ظاهر خودش برسد.
امیر در بازار تهران مغازهی عمده فروشی چرم دارد و در آن راسته حسابی شناخته شده است. یک روز در مغازه با دختری به اسم مهتا آشنا میشود که کاملا به سلیقهی او نزدیک است.
با مهتا نامزد میکند و با گروهی از ساقدوشهای
دختر و پسر راهی یکی از جادههای شمالی میشوند. اما آنجا با گم شدن ماشین دخترها و ناپدید شدن مهتا همه چیز زیر و رو میشود و یکبار دیگر فرصتی به وجود میآید سوگل در زندگی امیر قرار بگیرد..
داستان با ژانر عاشقانه و اجتماعی و پرتعلیق زندگی زوجی را به چالش میکشد که با وجود علاقهای که به هم دارند به مهارتهای کلامی و زناشویی زیاد وارد نیستند و در کنار ماجرای عاشقانهای که دارند از دید روانشناسی به این ماجرا نگاه میکند.
برشی از کتاب:
- تو می تونی بفهمی که چقدر سخته که یه روز به خودت بیای و ببینی کل مسیر رو اشتباه اومدی؟ می دونی سخت تر از اون چیه؟ اینکه دیگه راه برگشت هم نباشه! از کدوم راه برگردم که تهش به تو ختم نشه امیر؟!
سوگل داشت می رفت... از خانه اش... از زندگی اش... از قلبش هم؟!
نه! تازه آمده بود، کجا می رفت؟
سوگل نشسته بود در آن قلب خالی از سکنه اش، مگر می گذاشت برود و قلبش بی صاحب بماند؟
سر سوگل به تندی چرخید و نگاه سرد و خیسش را به او دوخت:
- یادته گفته بودی قلب منو برده؟ یادته گفته بودی پشت این سینه هیچ خبری نیست و نخواه که برات بتپه؟
چنگ زد به دست امیر و دست او را گذاشت روی سینه ی پردردش:
- منم دیگه قلب ندارم! اینجای منم دیگه تا ابد خالی می مونه.
سوگل داشت می رفت... از خانه اش... از زندگی اش... از قلبش هم؟!
نه! تازه آمده بود، کجا می رفت؟
سوگل نشسته بود در آن قلب خالی از سکنه اش، مگر می گذاشت برود و قلبش بی صاحب بماند؟
سر سوگل به تندی چرخید و نگاه سرد و خیسش را به او دوخت:
- یادته گفته بودی قلب منو برده؟ یادته گفته بودی پشت این سینه هیچ خبری نیست و نخواه که برات بتپه؟
چنگ زد به دست امیر و دست او را گذاشت روی سینه ی پردردش:
- منم دیگه قلب ندارم! اینجای منم دیگه تا ابد خالی می مونه.
نویسنده | شبنم سعادتی |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحات | 520 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162291 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.