نود و سه روز تا عاشقی
نود و سه روز تا عاشقی
فرقی نداره شاهزاده عربی یا یه کولی، چیزی که تو رو متمایز می کنه ارزشیه که معشوقت به تو میده...
خلاصه ای از کتاب:
روز نودوسوم داستان زندگی یک شاهزادهی عرب بنام «هیفا» است…
دختری که به واسطهی لجبازی با پدرش با مردی بیاصل و نسب ازدواج میکند…
و پدرش بنا بر انتخاب هیفا ، از خانواده طردش میکند و قسم میخورد دیگر فرزندی به اسم هیفا ندارد!
وقتی دوقلوهای هیفا هفت ماهه بودن همسرش فوت میکند و مجبور میشود به خاطر مایحتاج زندگیاش به هر ریسمانی چنگ بزند تا بچههایش را بزرگ کند…
اما وقتی بچهها چهارساله بودن به چنان فلاکتی میرسد که مجبور میشود به عقد موقت مردی در بیاید که قبلا دچار ناتوانی جنسی بوده و حالا درمان شده و پزشکاش توصیه کرده چند ماه زنی را به عقد موقت خودت دربیاورد تا ببیند درمان تا چه حدی موثر بوده است.
آن مردی کسی نیست جز «امیرمحمد»، مردی بسیار مغرور و جاهطلب و بدخلق…
اما....اما... در طی نودوسه روز زندگی با هیفا و دوقلوهایش ورق زندگی امیرمحمد برمیگردد و او...
دختری که به واسطهی لجبازی با پدرش با مردی بیاصل و نسب ازدواج میکند…
و پدرش بنا بر انتخاب هیفا ، از خانواده طردش میکند و قسم میخورد دیگر فرزندی به اسم هیفا ندارد!
وقتی دوقلوهای هیفا هفت ماهه بودن همسرش فوت میکند و مجبور میشود به خاطر مایحتاج زندگیاش به هر ریسمانی چنگ بزند تا بچههایش را بزرگ کند…
اما وقتی بچهها چهارساله بودن به چنان فلاکتی میرسد که مجبور میشود به عقد موقت مردی در بیاید که قبلا دچار ناتوانی جنسی بوده و حالا درمان شده و پزشکاش توصیه کرده چند ماه زنی را به عقد موقت خودت دربیاورد تا ببیند درمان تا چه حدی موثر بوده است.
آن مردی کسی نیست جز «امیرمحمد»، مردی بسیار مغرور و جاهطلب و بدخلق…
اما....اما... در طی نودوسه روز زندگی با هیفا و دوقلوهایش ورق زندگی امیرمحمد برمیگردد و او...
برشی از کتاب:
فقط سه ماه بود! چرا من حس می کنم کوتاه تر از این نودوسه روز و بلندتر از نودوسه سال بود. تاثیرش تو قلبم به اندازه ی سال هاست و تداومش به اندازه ی ساعت هایی که سرجمع شاید یک روز هم نسازه.
انسان های خیلی کمی وجود دارن که با خودشون روراست هستن، اونم در ابراز احساساتشون به خودشون و من هیچ مرزی برای پنهان کردن احساسم در خودم ندارم. دوستش دارم، حتی با تموم آزردگی هام، ولی اون چه الان دلم رو وادار می کنه که دوستش داشته باشم؛ ولی بخوام به این جدایی راضی باشم غرور بود! غرور یک دختر اشرافی...
انسان های خیلی کمی وجود دارن که با خودشون روراست هستن، اونم در ابراز احساساتشون به خودشون و من هیچ مرزی برای پنهان کردن احساسم در خودم ندارم. دوستش دارم، حتی با تموم آزردگی هام، ولی اون چه الان دلم رو وادار می کنه که دوستش داشته باشم؛ ولی بخوام به این جدایی راضی باشم غرور بود! غرور یک دختر اشرافی...
نویسنده | نیلوفر قائمی فر |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحات | 440 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9786227215205 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.