گرگ باران دیده

گرگ باران دیده

امتیاز کاربران
گرگ از باران می ترسد و در باران از سوراخ خود بیرون نمی آید، اما همین که در صحرا باشد و باران بخورد دیگر ترسش می ریزد!
وضعیت:

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

آدمیزاد وقتی دلیل یه کار رو می‌دونه راحت‌تر با اون کنار می‌آد، اما وای از اون روزی که ندونه چرا. مدام از خودش می‌پرسه دلیل این اتفاق چی بوده؟ کدوم کارم باعث همچین نتیجه‌ای شده؟
می‌خوام دلیلش رو ندونی تا توی گذشته زندگی کنی و روزی هزار بار از خودت بپرسی چرا؟
" گرگ باران‌دیده " اولین کار خانم سارا رایگان است که از نشر شقایق به چاپ رسیده است.
داستان با بازگشت جوانی به نام آلفا از لندن آغاز می‌شود. آلفا که تمام وجودش با کینه از بهزادی که داغ عزیزانش را بر دلش نشانده است، عجین شده، با هدف انتقام پا در خانه‌ی بهزاد می‌گذارد و چه وسیله‌ای بهتر از دخترانش برای انتقام گرفتن از یک پدر؟
از همان ابتدای داستان متوجه خواهید شد که باید خود را برای رو به رو شدن با پیچیدگی روابط شخصیت‌ها آماده کنید. روابطی که بی‌شک تا یک سوم انتهایی داستان ذهن شما را درگیر می‌کند. کتاب پر است از آدم‌های خاکستری که با وجود خطاهایی که در گذشته داشته‌اند، با یک تصمیم درست در لحظات حساس می‌توانند خود را در قلب شما جا کنند. تعلیق بالای کتاب و روانی قلم نویسنده، جدا شدن از کتاب را به شدت سخت می‌کند. نویسنده در کتاب به بیان مسائلی چون خیانت و جدایی والدین و تاثیر آن بر زندگی کودکان، همچنین اثرات پنهان کاری و دروغ در خانواده پرداخته است.
قسمت‌های پلیسی کتاب می‌توانست پرداخت بهتر و منطقی‌تری داشته باشد. گره اصلی داستان ممکن است در نگاه اول عجیب و غیرمنطقی به نظر برسد، اما با کمی تحقیق می‌شود فهمید که شاید عجیب باشد ولی غیرممکن نیست. ( توضیح در این باره باعث لو رفتن داستان می‌شود ) خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه‌ی انتقامی هیجان انگیز پیشنهاد می‌کنم.
 
برشی از کتاب:
هیما مات‌زده بلند شد و به سمت در خروجی رفت.
حتی قطره‌ای اشک به چشمانش ندوید.
کفش‌های اسپرتش را بدون بستن بندش پوشید.
به محض باز کردن در بزرگ و چوبی، باد مثل لشگر آماده نبرد به سمتش هجوم آورد.
لرز به دندان‌هایش افتاد، اما هیچ چیز نمی‌توانست متوقفش کند.
باید می‌رفت.
مهم نبود به کجا، فقط باید می‌رفت.
هوا تاریک بود و آسمان سورمه‌ای رنگ بر روی درختان بی‌شاخ و برگ سایه انداخته بود.
چرا این پاییز چند ساله تمام نمی‌شد؟
چندین بار سکندری خورد.
افتاد، خیس و گلی شد، اما باز به رفتن ادامه داد.
باید می‌رفت، اگر می‌ماند می‌مرد!
پاییز یعنی اولین فصل عاشقی‌هایش...
پاییز یعنی اولین فصل محرمیت‌شان...
پاییز یعنی زیر چتر دو نفره قدم زدن...
پاییز یعنی رفتنش...
پاییز یعنی نبودنش...
هر آدمی توی زندگی‌اش یک مترادف پیدا می‌کند
و مترادف هیرسا برای او «پاییز» بود
که همیشه در یادش با این تعریف از او یاد می‌کرد.
نویسندهسارا رایگان
نوبت چاپ1
سال چاپ1399
تعداد صفحات632
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذبالک
شابک9789642161935
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 7 و 6