دختری از جنس باران
دختری از جنس باران
من و شمعدانیهای خونه پشت پنجرهای رو به رفتنت هنوز به انتظار نشستیم، ای کاش آسمان فکری به حال ما کند. کاش باران ببارد...
خلاصهای از کتاب:
همه چیز از یک شب بارانی شروع شد.
شبی که «امیر رادمنش» رئیس سختگیر «باران تهرانی» او را از یک مخمصه خیابانی نجات میدهد.
اتفاقی که سرنوشتشان را به یکدیگر پیوند میزند و کنجکاوی امیر را راجع به اسرار گذشتهی باران پررنگ میکند.
پلهای شکسته شده پشت سر دخترک او را وادار میکند که علاوه بر کار در هتل از برادرزادهی امیر نگهداری کند.
فارق از آن که نمیدانند در همان حوالی سایهی نحس گذشتهی دخترک از دور به عشق جوانهزده میانشان پوزخند میزند.
برشی از کتاب:
من ساعتها با خودم کلنجار میرفتم تا نسبت به او بیتفاوت باشم و
حس غریب و ناشناختهای که مرموزانه در قلبم نفوذ کرده را بیرون کنم؛
آن وقت او در چند ثانیه هر چه بافته بودم را پنبه میکرد و قلب و روح به زانو درآمدهام را بیش از پیش به تسخیر خود در میآورد.
میگویند اسمها جادو میکنند؛ چه اسم برازندهای داشت که بر روح و جان من امیری میکرد!
نویسنده | ملیکا ارجمند |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحات | 656 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 978-964-216-244-4 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.