جهاندختم
جهاندختم
خلاصهای از کتاب:
«محیا»، نوهی ارشد «جهانبخشخان حاتمی»، یکی از باغداران معروف کشور است.
او تنها کسی است که از رازهای زندگی پیرمرد مرموز خبر دارد تا اینکه مرگ ناگهانی پیرمرد و پیدا شدن سروکلهی مردی مجهول که رازی مخوف از پیرمرد در سینه دارد تمام معادلات را بههم میریزد.
در این مسیر، بازی خطرناکی آغاز میشود که دخترک ناخواسته مجبور است قدم در این راه بگذارد.
برشی از کتاب:
آهسته کنارم نشست. نگاهش را به من دوخت و من نگاهم را به سمت سیبهای رقصان روی آب کشاندم.
-آرزوی امسالت رو بهم نگفتی اما من آرزوم رو بهت میگم جهاندخت.
به چشمان کشیدهام زل زد و من سر به زیر انداختم از نفسگیری چشمانش.
-میدونی آرزوی من چیه؟ آرزوی من اینه که صاحب گردنبند فروهر توی گردنت بشم.
نفس در سینهام حبس شد. صدای مردانهی خشدارش قلبم را به لرزه درآورده بود و من آرزوی امسالش بودم؟
نویسنده | زهرا یزدانی |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحات | 464 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162505 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.