نقطهی شبنم
نقطهی شبنم
آدمها هم نقطهی شبنم دارند.
روزی، جایی، تحمل تمام میشود و …
باران میبارد.
خلاصهای از کتاب:
«نادرخان» که از طلافروشان قدیمی و اسمورسمدار شیراز است همچون پدرسالار تمام اعضای خانودهاش را تحت سلطهی خود دارد و درواقع بر آنها حکومت میکند.
کار و زندگی همهشان وابسته به اوست تا آنجا که در خصوصیترین مسائلشان دخالت میکند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب میرسد. مگر در چند مورد خاص! دو فرزند و یک نوه!
آنها که نتوانستد زیر بار این سطلهی ناعادلانه زندگی کنند و مقابل نادرخان ایستادند، اما مسلماً ایستادن مقابل نادرخان بهایی دارد که همهکس حاضر به پرداخت آن نیست.
همهکس جز، باقر و باران و افشین که پیه خروج از زیر سایهی نادرخان را به تن مالیدند و عواقبش را به جان خریدند...
برای بارش باران، باید به نقطهی شبنم رسید. یعنی دمایی که بخار آب از شدت اشباع شدگی به آب تبدیل می شود و در نتیجه باران میبارد.
آدمها هم نقطهی شبنم دارند. روزی، جایی، تحمل تمام میشود و... باران میبارد.
لذت متن:
بالاخره وقتش رسیده بود.
لحظهاى که ترسها مثل خاطرهاى کهنه و بىاثر شده و دلها براى زمین زدن ظلم، آماده بودند؛
حتى با دستهاى کم و بیش خالى،
با تنهاى رنجور ومریض،
با دلهایی پراز درد.
این چند نفر هرچند کمتوان، هرچند رنجور ومریض آمادهى جنگ بودند.
نویسنده | فرزانه صفاییفرد |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1404 |
تعداد صفحات | 752 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162772 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.