شاه بیت
شاه بیت
_میدونستی شاهبیتها هم میتونن برای خودشون شاهبیت داشته باشن؟ یه آدمی که برای اولین بار این حسو بهشون بده که قافیههای زندگیشون داره به سمت آرامش ردیف میشه.
خلاصهای از کتاب:
قلبم روی دستم مانده بود وقتی تو سر رسیدی.
چه سخاوتمندانه خودت را به منِ مبهوت بخشیدی.
دیگران من را بابت دویدن و نرسیدنهایم ملامت میکردند؛ و تو در سکوت، دستم را میان دست گرمت نگه میداشتی.
قرار نانوشتهی بینمان این بود که بیچشمداشت در کنار هم بمانیم اما واقعیت این است که من هیچوقت قانونمند نبودهام.
وسوسهام کردی و من برای اغوا شدن چقدر حق داشتم وقتی حرارت وجودت چیزی از برودت تمام نخواستنهای زندگیام باقی نگذاشته بود.
لذت متن:
او تمایلش برای شنیدن را با بالافرستادن ابرویش نشان میدهد.
با زبان لبهایم را تر میکنم، بدون نگرانی بابت تاثیری که این کار روی این مرد دارد.
«میدونستی شاهبیتها هم میتونن برای خودشون شاهبیت داشته باشن.
یه آدمی که برای اولین بار این حس رو بهشون بده که قافیههای زندگیشون داره به سمت آرامش و لذت
ردیف میشه.
اینکه کاربرد روح و جسمت لذت بردن و به آرامش رسیدن یه نفر دیگه نیست ...»
جملهام را ناقص میگذارم و آرام به سمتش میچرخم.
در حصار دستهایش پشت به فضای ویلا و روبهروی او جاگیر میشوم.
او چشمانم را میگردد و من نجوا میکنم :
«برعکس... روح و جسمت درگیر یه جاذبهس، یه کشش، یه تمایل.»
میگویم و باز میلرزم. چینهای اطراف چشمانش بیشتر میشود.
مکث میکند و بعد در سکوت و بدون چشم برداشتن از من، کتش را از تن درمیآورد و در حین انداختن آن
روی شانههایم میگوید:
«خب اینا که گفتی خوب بود. یعنی تا حدی باعث شد که یادم بره قلقلکی هستی، اما خب الان یه مشکل جدید به وجود اومد. اونم اینه که حالا باید یه چیز جدید تعریف کنی برای فراموش کردن اون جاذبه، اون کشش، اون تمایل...»
نویسنده | عادله حسینی |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1404 |
تعداد صفحات | 528 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162802 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.