دخترآفتاب
دختر آفتاب
برشی از کتاب:
ناگهان خودم را در محلی که برایم آشنایی غریبی داشت یافتم. گویی حواسم از کار افتاده بود. هیچ ادراکی نداشتم. چهقدر اینجا به نظرم آشنا میآمد. یک خاطره قدیمی، یک تصویر به یاد ماندنی در تو در توی ذهنم ترسیم شد. این جا را میشناختم، بارها به آن مکان آمده بودم. یک نقطه درخشان مرا به گذشته هدایت میکرد و مرا به آنجا کشیده بود. راهی را که امروز در اوج حواسپرتی طی کرده بودم، مسیری نبود که هر روز میآمدم. چیزی در درونم مرا به این مکان سوق داده بود. کمکم گذشته به یادم آمد. یک صبح سرد زمستانی روی یکی از نیمکتهای پارک نشسته بودم و به دستهای پر تلاش مرد جوانی که روی کاغذ سفید نقش دختر آفتاب را میکشید، چشم دوخته بودم...با چشمانی بسته میتوانستم آن صبح سرد اما دلانگیز را به یاد بیاورم و آن نگاه آبی را..
نویسنده | سهیلا بامیان |
نوبت چاپ | 10 |
سال چاپ | 1394 |
تعداد صفحات | 460 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | گالینگور |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789645542939 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.