روزهای خاکستری
روزهای خاکستری
برشی از کتاب:
از اولش شروع میکنم
قصه اینجوری شروع شد که توی گهواره بودی و فارغ از همهجا، من بودم ولی متوجه نبودم شاید اگه اون موقع چیزی میفهمیدم جلوی خان بابا میایستادم و مقاومت میکردم اما نشد.
زمان گذشت و گذشت تا ما شدیم به قول قدیمیها دو تا آدم عاقل و بالغ فهمیدیم چه کلاهی سرمون رفته...
زندگی رو کرده بودیم میدون جنگ، میجنگیدیم تا شاید بالاخره یکیمون پیروز بشه اما من و تو شکست خورده بودیم و دشمن پیروز شد.
برای فرار از هم دیگه اشخاص دیگه رو انتخاب کردیم و روزبه روز به اونا علاقهمندتر میشدیم
اما این وسط باز هم شکست خورده بودیم، سعی کردیم درد سختش رو فراموش کنیم...گذر زمان خیلی چیزها رو یادم داد. یادم داد که میشه توی قفس هم آزاد بود. میشه این اسارت رو دوست داشت، یادم داد که میشه خیلی چیزها رو باور داشت و به زندگی جور دیگه نگاه کرد...
نویسنده | هانیه حدادی اصل |
نوبت چاپ | 10 |
سال چاپ | 1394 |
تعداد صفحات | 558 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | گالینگور |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789651163425 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.