فصل زندگی
فصل زندگی
"تو" اولین حرف حروف الفبایم، آب حیات زندگانی ام، اولین کلامی که شناختم، دیدم تنها تو، این یعنی آغاز فصل زندگی من...
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
زندگی همهی ما آدمها، فصلهایی داره برای اومدن و رفتن!
رمان فصل زندگی هم راوی فصلی از زندگی دختری به نام لیلاست. دختری کم سن و سال که توی اوجِ احساسات، قلبش گره میخوره به نگاه مردی که فصلهای زندگیش رو دچار دگرگونی میکنه. سختیهایی رو وارد زندگی لیلا میکنه که جَنم میخواد تا ازش سر بلند بیرون بیای!
و خدایی که در این نزدیکیست...! با وجود سختیهایی که لیلا کشید، کسانی رو سر راهش قرار میده از جنس امنیت و آرامش...
و پایانی که شگفتزدهتون خواهد کرد.
برشی از کتاب:
با شنیدن کلمه ی عاشق، چشم های ناباورم را باز کردم و به او خیره شدم.
با چشم های خیس از اشک به من نگاه می کرد.
یعنی عشق من گریه می کرد؟!
و من با دهان نیمه باز و چشم های خیس به آواری که هر لحظه بیشتر روی سرم فرو می ریخت و آرزوهایم را ویران و مرا مدفون می کرد، خیره شده بودم.
اصلا از ابتدا ساختنی هم بود که حالا ویرانی باشد؟ یا همش سراب بود؟
آری زندگی رویایی ام سرابی بیش نبود. همین برای نابودی ام کافی بود...
نویسنده | مینا سلطانی |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1397 |
تعداد صفحات | 465 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789642161546 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.