تقابل

تقابل

امتیاز کاربران
تقابلی که آتش شد و به جان دل ها افتاد، تقابل میان دو نسل که با نفرت و بغض پیش روی هم ایستادند و عشقی که در این بین، میانه دار شد...
وضعیت:

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

تقابل، قصه‌ی دربه‌دریِ داوود است میانِ خیر و شر.
تا آن‌جا که تصمیم می‌گیرد نَفَس رؤیاهای خیسِ دخترانه‌ای را بِبُرّد که با لگدمال کردنِ شرفِ دیگری، قلبِ تکیده‌اش آرام بگیرد و سیاهِ عزا را بر تنِ مردی بپوشاند که اسم و رسمش کفایت می‌کند برای با خاک یکسان شدنش.
تقابل، قصه‌ی رازهای سربه‌مُهری‌ست که زیر بارِ نجابت، خاک گرفته‌اند و وقتی برملا می‌شوند که داوود نه راهِ پس دارد و نه پیش.
می‌توان بر دشتی خشک، بذرِ عشق کاشت به امیدِ فردای شاید حاصلخیزش؟
 
برشی از کتاب:
تا جایی که آدرس گرفته بود، خانه باید اواسط کوچه باشد. پیش رفت و نگاهش ثابت ماند روی در قهوه ای رنگ قدیمی، خودش بود...
دست روی زنگ فشرد و منتظر ایستاد، یک دقیقه گذشت و ثانیه ها کش آمدند و دل او بیزار از انتظار...
صدای آرام پاهایی روی برگ های خشک سنگفرش حیاط، به گوشش خورد. در با احتیاط باز شد، صاحب خانه در حال بالا گرفتن چشمانش بود که روی پاهای او متوقف شد!
مکثش طولانی شد، مگر می توانست نشناسد؟ شرم بود یا خجالت، هرچه که بود؛ هیچ دلیل پیدا نمیکرد که چشم در چشم او حتی به لب گفتن سلامی باز کند. اما سلام خالی او را شنید و به ناچار، سرش بالا آمد.
هیچ چیز از نگاه او پیدا نبود. نه خشم و نه غضب، ولی چشم های خودش با دیدن قامت بلند مرد مهربان و زخم دیده ی روزهایش؛ پر بود از حباب های ریزی که در حال ترکیدن بودند و گونه هایش را تر میکردند.
هیچ کدام نگاه نمی گرفتند، یکی از سر دلتنگی و دیگری از سر چرکینی...
یکی با بغض های لانه کرده در بیخ گلو، شیدایی اش را نشان می داد و دیگری با تیغ نشسته بر گلو؛ کدورت های دل را مطهر می کرد.
نویسندهاعظم کلانتری
نوبت چاپ2
سال چاپ1398
تعداد صفحات688
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642161720
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 5 و 7