غبار

غبار

امتیاز کاربران
این داستان یک عاشقانه ی ساده نیست، این داستان زندگی دو زن است... بدون قضاوت بخوانیدش!
وضعیت:
فایل عیار سنج

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

داستان غبار با یک عشق شروع می‌شود.
یک عشق شیرین که ذره ذره وجود مهرا را پر از حس خوش دوست‌داشتن می‌کند؛ اما مهرا از ازدواج هراس دارد...
می‌ترسد که رازش، رازی که سال‌ها توی غبار پنهان نگهش داشته برملا شود.
اما بالاخره با فاش شدن این راز، پرده از روی تصویر آدم‌های دورویی برداشته می‌شود که مهرا را دوره کرده اند.
و مهرا مجبور می‌شود تا علیرغم میل باطنی اش...
رمان غبار، پر از تعلیق است  و مطمئنا در خیلی از بخش‌های این کتاب غافلگبر خواهید شد...
 
برشی از کتاب:
پلکی زدم ولی نگاه او خیره بود، عمیق و ممتد. چیزی از قلبم کنده شد و در دلم سُر خورد. تمام وجودم سرشار از شعفی شد. پر شور و غیر قابل توصیف، انگار که سال هاست عاشقش هستم و دلتنگ! انگار سال هاست او را ندیده ام. این حس نوپا در وجودم بدیع بود و تا به حال تجربه اش نکرده بودم. حسی از جنس گرما... از جنس شرم... از جنس التهاب!
در این یک هفته با حرف های سحرآمیز و کلام پر مهرش... با اعتراف به عشقی که در سینه داشت، طناب دلم را به دست گرفته بود و با خود به هر جا که می خواست می کشاند.
بارها برگشتنش را در ذهنم تجسم و حتی واکنشم هنگام رویارویی دوباره با او را تصور کرده بودم، اما شنیدن کی بود مانند دیدن!
نویسندهمهدیه بخشی
نوبت چاپ2
سال چاپ1398
تعداد صفحات819
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642161744
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 4 و 6