قلب یخی
قلب یخی
شنیده ای که کسی در روز آفتابی سردش بشود؟ و تمام وجودش مورمور شود؟ من این حس را تجربه کردم، وقتی با فلب یخی اش روبه رو شدم
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
قلب یخی داستان آدمهایی ست که عاشق میشوند، ولی نمیتوانند به خوبی از عشقشان، از مهر و محبتی که نسبت به همدیگر دارند مراقبت کنند.
چرا که قدر اون عشق و محبت را نمیدانند.
عشق مراقبت کردن میخواهد.
عشق صبوری میخواهد.
عشق از خودگذشتگی و اعتماد میخواهد.
قلب یخی داستان استقامت است، داستان مقاومت در برابر تمام پستی و بلندیهای زندگی.
قلب یخی داستان گذشت کردن است، گذشت از تمام بدیها و اشتباهات.
قلب یخی داستان از نو شروع کردن است، داستان دوباره ساختن و از نو سرپا شدن.
قلب یخی میتواند سرنوشت هرکسی باشد ولی اینکه آخرش چه چیزی می شود؟!؟
تصمیمش با خود ماست...
چرا که قدر اون عشق و محبت را نمیدانند.
عشق مراقبت کردن میخواهد.
عشق صبوری میخواهد.
عشق از خودگذشتگی و اعتماد میخواهد.
قلب یخی داستان استقامت است، داستان مقاومت در برابر تمام پستی و بلندیهای زندگی.
قلب یخی داستان گذشت کردن است، گذشت از تمام بدیها و اشتباهات.
قلب یخی داستان از نو شروع کردن است، داستان دوباره ساختن و از نو سرپا شدن.
قلب یخی میتواند سرنوشت هرکسی باشد ولی اینکه آخرش چه چیزی می شود؟!؟
تصمیمش با خود ماست...
برشی از کتاب:
روزی که به دنیا میآییم و پا به این زمین گرد و خاکی میذاریم، نمیدونیم که چی از این زندگی قراره نصیبمون بشه فقط گریه میکنیم، نمیدونیم سرنوشت چه جوری میخواد برامون رقم بخوره و فقط گریه میکنیم.
روز به روز بزرگتر میشیم و همه چیزو بهتر میفهمیم و قشنگتر میبینیم، اون موقع است که هم میخندیم و هم گریه میکنیم. با این وجود بازم نمیدونم، اصلا هیچکس نمیدونه و هیچکسی از آینده و سرنوشتش خبر نداره، ولی خب با تمام این حرفا بازم میشه آینده رو ساخت، میشه سرنوشت رو به بهترین شکل ممکن رقم زد و خوب بود.
میشه با تلاش تلخیها رو شیرین کرد و جای نمک، شکر بود توی زندگی خودمون ودیگران، میشه آب بود روی آتیش ومهمتر از همه میشه فکر کرد و با صبر تصمیم درستی گرفت.
گاهی درست و گاهی غلط، اما بازم خدا رو شکر که گاهی میشه غلطها رو خط زد و از نو نوشت.
روز به روز بزرگتر میشیم و همه چیزو بهتر میفهمیم و قشنگتر میبینیم، اون موقع است که هم میخندیم و هم گریه میکنیم. با این وجود بازم نمیدونم، اصلا هیچکس نمیدونه و هیچکسی از آینده و سرنوشتش خبر نداره، ولی خب با تمام این حرفا بازم میشه آینده رو ساخت، میشه سرنوشت رو به بهترین شکل ممکن رقم زد و خوب بود.
میشه با تلاش تلخیها رو شیرین کرد و جای نمک، شکر بود توی زندگی خودمون ودیگران، میشه آب بود روی آتیش ومهمتر از همه میشه فکر کرد و با صبر تصمیم درستی گرفت.
گاهی درست و گاهی غلط، اما بازم خدا رو شکر که گاهی میشه غلطها رو خط زد و از نو نوشت.
نویسنده | فرزانه فرخ پور |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحات | 720 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789642161782 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.