جنوب از شمال
جنوب از شمال
سوار بر قطار خیال، جنوب از شمال، و من دیر زمانی است که مسافر همیشگی این قطار ابدی هستم...
خلاصه ای از کتاب:
یاسمن یلدا، دختری حساس، خوشرو و با ذهنی سرشار از فانتزیهای ناب زندگی است. او همه چیز را در عشق میبیند. بزرگ شده در میان محبتهای عمیق و زنانهی محیط اطرافش، و وام گرفته از زنان خانوادهی متفاوت اما پر از عشقاش، او تبدیل به دختری با طرز فکری متفاوت شده است. اما آشنایی با مردی که با عشق و عاشقی میانه خوبی ندارد، سرآغازی نو در زندگی او خواهد بود. سرآغازی که او را مجبور به انتخاب میان عقل و احساس میکند...
برشی از کتاب:
-میدونی مثل چی هستی؟
با کمی تعجب نگاهش کردم، دست دراز کرد موهایم را از روی گونهام کنار زد. به سبکی یک نسیم.
-مثل شمالی!
چشمانش تمام صورتم را کاوید.
-سبز و خنک و آروم.
دستش را روی گونهام گذاشت. دلم پایین ریخت. زمزمه کردم:
-تو هم جنوبی.
گوشهی لبش کمی بالا رفت.
-یه کم برای این جنوب تشنه و خاکگرفته صبر میکنی؟
دوباره همان درد قدیمی توی چشمانش نشست...
-فقط یه ابر از شمال میتونه این جنوب رو نجات بده.
نفسم را لرزان بیرون دادم. هیچ جملهی دوستت دارم و عاشقت هستم هم نمیتوانست چنین حسی را در من ایجاد کند.
زمزمه کردم:
-شمال که به جنوب نمیرسه.
-اگه عشق باشه، شمال هم به جنوب میرسه.
-اگه عشقی باشه!
با کمی تعجب نگاهش کردم، دست دراز کرد موهایم را از روی گونهام کنار زد. به سبکی یک نسیم.
-مثل شمالی!
چشمانش تمام صورتم را کاوید.
-سبز و خنک و آروم.
دستش را روی گونهام گذاشت. دلم پایین ریخت. زمزمه کردم:
-تو هم جنوبی.
گوشهی لبش کمی بالا رفت.
-یه کم برای این جنوب تشنه و خاکگرفته صبر میکنی؟
دوباره همان درد قدیمی توی چشمانش نشست...
-فقط یه ابر از شمال میتونه این جنوب رو نجات بده.
نفسم را لرزان بیرون دادم. هیچ جملهی دوستت دارم و عاشقت هستم هم نمیتوانست چنین حسی را در من ایجاد کند.
زمزمه کردم:
-شمال که به جنوب نمیرسه.
-اگه عشق باشه، شمال هم به جنوب میرسه.
-اگه عشقی باشه!
نویسنده | بهاره حسنی |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحات | 538 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642161829 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.