به تنهایی‌های من دست نزن داستان شیوا و مسعود است که زندگی مشترکشان تبدیل به روزمرگی شده است و برای تنوع و پشت سر گذاشتن بحران روزمرگی به همراه دو دختر خود راهی سفر شمال می‌شوند، سفری که بعدها آرزو می‌کردند کاش هرگز نرفته بودند.
در این سفر دختر کوچک آن‌ها گم می‌شود و خواننده را در اول داستان با یک شوک بزرگ روبه‌رو می‌کند به طوری که دلت نمی‌خواهد کتاب را زمین بگذاری و ادامه می‌دهی تا بخوانی و بفهمی این زوج قرار است چطور با سخت‌ترین حادثه زندگی‌شان برخورد کنند.

این کتاب یک عاشقانه -اجتماعی ناب است که بُعد اجتماعی آن بیشتر از عاشقانه‌اش است. نویسنده در این کتاب احساسات و عواطف مادرانه را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده و خیلی خوب از پس منتقل کردن احساسات شخصیت‌ها به خواننده برآمده است.
خیانت به‌عنوان یکی از معضل‌های اجتماعی روز در این کتاب روایت شده است و نویسنده تاثیر خیانت بر زندگی مشترک و آسیب‌های بعد از خیانت و عدم اعتماد بعد از آن را به بهترین شکل ممکن در کتاب توصیف کرده است.
کتاب با یک پایان منطقی تمام می‌شود.