هنوزم همونم

هنوزم همونم

امتیاز کاربران
زمان حریف قدری بود؛ اما تغییرم نداد... من هنوز هم همان آدمم، هنوزم عاشقت هستم!
وضعیت:

قیمت اولیه:   4200000 ریال

قیمت:   3780000 ریال

فایل عیار سنج

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

یش از نود‌ونُه درصد انسان‌ها، تجربه‌ی <<عشق اول>> را از سر گذرانده‌اند. بعضی‌ها بخت یارشان بوده و به عشق‌شان رسیده‌اند و برخی هم، روزگار و سرنوشت سبب شده که به عشق خود نرسند! و امان از وقتی که روزگار و سرنوشت بنای ناسازگاری گذاشته باشد و انسان محکوم به جبر تقدیر شود و از <<عشق‌اول>> خود دور بماند و مجبور شود به زندگی‌ای تن دهد که شاید به ظاهر همه‌چیز بروفق مراد بچرخد، اما دیگر محال است که ذهن و خاطرات بگذارند، او دقیقه‌ای آرام بگیرد! تا وقتی نفس می‌کشد، لحظه‌های او پر شده است از مرور گذشته‌هایی که دیگر محال است بار دیگر تکرار شوند و... رمان هنوزم همونم، از زبان دختری به نام شانا تعریف می‌شود که در اوج سن جوانی، یعنی هیجده‌سالگی، جهت تحصیل، به کشور استرالیا می‌رود. در آن‌جا عاشق می‌شود و لذت وصل را می‌چشد اما دست تقدیر، ورق خوشبختی او را برمی‌گرداند و با وجود تمام عشق و احساسی که میان او و معشوق وجود دارد، مجبور به چشم پوشاندن از تمام عاشقانه‌ها و دل‌بریدن می‌شود و به ایران باز می‌گردد؛ ولی بازگشت او به وطن سرآغاز ماجرای زندگی او خواهد بود، زندگی که پر از معما می‌شود برای افراد خانواده‌اش که نمی‌دانند چه اتفاقی برای شانا افتاده و...،...،... این رمان، دوازدهمین کتابی بود که امسال خواندم و ساختار احساساتی داشت. رمانی که بسیار لطیف و دوست‌داشتنی و پرتعلیق بود. نمایش هیجانات عاطفی در این رمان حرف اول را می‌زد، اما غلوی در آن به کار نرفته که سبب دلزدگی مخاطب شود. شخصیت‌ها آرام‌آرام پردازش می‌شدند و باورپذیری هرکدام غیرممکن نبود. نویسنده، در انتقال هیجانات شخصیت‌های داستانش به مخاطب، قوی عمل می‌کند و با ایجاد تعلیق‌های حساب‌شده، خواننده را تا پایان ماجرا با شخصیت‌ها همراه می‌سازد و آن‌را به یک پایان‌بندی معقول می‌رساند.
اگر علاقمند به خواندن یک رمان ایرانی با ساختار احساساتی هستید، شک نکنید که از خواندن رمان هنوزم همونم، نهایت لذت را خواهید برد. بعد از مدت‌ها یک رمان با ساختار احساساتی‌گری خواندم که همه‌چیزش معقول و به‌جا بود، خواندم و لذت بردم، پس شما هم بخوانید و لذتش را ببرید.
 
برشی از کتاب:
من و نگاهم خیره به قد و قامتش، تاکسیدرمی می‌شدیم. با تیپی که دلم را برایش قربانی می‌کرد، در جمع دوستانش که حسابی از دیدنش خوشحال بودند، نگاهم می‌کرد و من ... تشنه بودم!
تشنه‌ی دیدارش بعد از سه روز ندیدن!
بعد از آن شب و دوست داشتنی که نسبت حسابش کرد!
با خط اخمش، با چشمان پرنفوذ و تیره‌اش، با فک محکم و موهایی که اقتدار چهره‌اش را بیشتر می‌کرد؛ خیره‌ام بود!
نه! اصلا... فراتر از آن!
ماتم شده بود...
گفته بودم که چقدر اخمش پرستیدنی است!
گفته بودم وقتی جدی نگاهم می‌کند می‌شود کعبه که دورش بگردم؟!
گفته بودم وقتی خیره‌ام می‌شود زمین یک لایه یخ نازک می‌شود و زیر پایم می‌شکند و آب یخ، قلبم را به مرز سنگ‌کوب کردن می‌رساند؟!
گفته بودم قد و قامت موزون و بلندش، چطور جلوی چشمم دلبری می‌کند؟
اصلا مگر نگفته بودم من با این نگاهش جان می‌دهم؟!
جانم را می‌خواست که اینطور نگاهم می‌کرد؟!
نویسندهزهرا ارجمندنیا
نوبت چاپ7
سال چاپ1399
تعداد صفحات744
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642161799
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 4 و 1