کافه کوچه
کافه کوچه
تقدیر همون لبخند کوچولویی بود که یه روز حوالی شفق تو کافه کوچه، با نوای جادویی تار مهیار، رو لب های لیلی نشست و مجنون خوابیده توی دلش رو بیدار کرد...
خلاصه ای از کتاب:
کافه کوچه، داستان لیلی، دخترک رویاپرداز و هنرمندی است که غرق در دنیای رنگارنگ و کوزههای خوش نقش و طرحش است.
دخترکی که خیلی اتفاقی پا به «کافه کوچه» میگذارد و تصمیم میگیرد مثل همهی مشتریان این کافه، از خودش یک یادگاری و یادداشت بر روی تابلوی مخصوص یادگاری مشتریان کافه، به جا بگذارد! اما در این میان، یادداشتی توجه لیلی را جلب میکند:
«شاید یه روز، تقدیر تو رو به من برسونه...
میانهی تقدیر، حوالی شفق، همین کوچه، میبینمت!»
این یادگاری، موجب میشود لیلیِ رویاپرداز و کنجکاو، به دنبال رمزگشایی آن، و پیدا کردن صاحب نوشته و تقدیری که از آن گفته بود، برود.
و آیا لیلی موفق به پیدا کردن این شخص میشود؟
کافه کوچه، با طنازیهای دختر قصهاش «لیلی»، از ابتدا تا انتها، لب مخاطب را به لبخند باز، و حال و هوای خوشی را به او هدیه میکند.
شخصیتپردازی خوب این کتاب که باعث میشود با تمام شخصیتها همراه شوید و با طنازیهای لیلی، بخندید و با شیطنتهای ایکیوسان، حرص بخورید و احساسات تمامی کاراکترها را به خوبی حس و درک کنید.
دخترکی که خیلی اتفاقی پا به «کافه کوچه» میگذارد و تصمیم میگیرد مثل همهی مشتریان این کافه، از خودش یک یادگاری و یادداشت بر روی تابلوی مخصوص یادگاری مشتریان کافه، به جا بگذارد! اما در این میان، یادداشتی توجه لیلی را جلب میکند:
«شاید یه روز، تقدیر تو رو به من برسونه...
میانهی تقدیر، حوالی شفق، همین کوچه، میبینمت!»
این یادگاری، موجب میشود لیلیِ رویاپرداز و کنجکاو، به دنبال رمزگشایی آن، و پیدا کردن صاحب نوشته و تقدیری که از آن گفته بود، برود.
و آیا لیلی موفق به پیدا کردن این شخص میشود؟
کافه کوچه، با طنازیهای دختر قصهاش «لیلی»، از ابتدا تا انتها، لب مخاطب را به لبخند باز، و حال و هوای خوشی را به او هدیه میکند.
شخصیتپردازی خوب این کتاب که باعث میشود با تمام شخصیتها همراه شوید و با طنازیهای لیلی، بخندید و با شیطنتهای ایکیوسان، حرص بخورید و احساسات تمامی کاراکترها را به خوبی حس و درک کنید.
برشی از کتاب:
لیلی دوست دارد عاشق شود.
بعد با عشقش برود جایی مثل یک مزرعه
در کلبهای چوبی به دور از هیاهوی میترا و مجیدهای این شهر
صبح به صبح به مرغ و خروسهایش دانه بدهد.
شیر گاوهایش را بدوشد و بعد
برای گیلبرت غذایی خوشمزه آماده کند.
عصرها با موهایی که در باد پرواز میکند
با اسب درون مزرعه سواری کند
و برای گیلبرت که مشغول تعمیر حصارهای چوبی
دورتادور مزرعه است دست تکان بدهد.
شبها دور آتش بنشینند و لیلی، دم به دم
میان نتهای بینظیر نواخته شده با انگشتان گیلبرت جادو شود.
بعد با عشقش برود جایی مثل یک مزرعه
در کلبهای چوبی به دور از هیاهوی میترا و مجیدهای این شهر
صبح به صبح به مرغ و خروسهایش دانه بدهد.
شیر گاوهایش را بدوشد و بعد
برای گیلبرت غذایی خوشمزه آماده کند.
عصرها با موهایی که در باد پرواز میکند
با اسب درون مزرعه سواری کند
و برای گیلبرت که مشغول تعمیر حصارهای چوبی
دورتادور مزرعه است دست تکان بدهد.
شبها دور آتش بنشینند و لیلی، دم به دم
میان نتهای بینظیر نواخته شده با انگشتان گیلبرت جادو شود.
نویسنده | ف صفایی فرد (دنیای قصه گو) |
نوبت چاپ | 5 |
سال چاپ | 1399 |
تعداد صفحات | 357 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789667215057 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.