دیوونگی نکن
دیوونگی نکن
برای رسیدن به عاشقی هنوز هزار راه نرفته را طی نکرده ایم. باید سفر کردن را دوست داشته باشیم تا به عاشقی برسیم...
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
تا امروز به طور مکرر در رمانها دیده شده که دلایل جدایی میان شخصیتهای اصلی ماجرا از یکدیگر مسائلی از قبیل خیانت، اعتیاد، مرگ، تهمت، دزدی، قتل، زندان و... است؛ اما در رمان دیوونگی نکن نویسنده روی دلیل محکم دیگری برای جدایی دو عاشق دست گذاشته که قابلتامل است.
ماجرای این رمان از جایی آغاز میشود که نُه سال از طلاق میان بیتا و محمد میگذرد. این دو، در نُه سال پیش، بعد از سه سال عاشقانههای یواشکی و با وجود مخالفتهای شدید افراد خانوادههای خود، ایستادگی کردند تا به یکدیگر برسند؛ اما فقط بعد از گذشت چند ماه از تاریخ عقدشان، اختلافهای خانوادگی شدت میگیرد و مشکلات روز به روز شدیدتر میشود. محمد برای بقای زندگی و فرار از بگومگوهای فامیلی، تصمیم جدیدی میگیرد؛ ولی بیتا بنا به دلایلی خاص با این تصمیم مخالف است و از محمد توقع دیگری برای حل مشکلات دارد و درنهایت با هم به توافق نمیرسند. همهی افراد هر دو خانواده و فامیل گمان میکنند که دلیل طلاق این دو همان اختلافات خانوادگی و کینهی مادرمحمد بوده، اما در واقع هیچکس تصورش را هم نمیتواند بکند که چه اتفاقی میان محمد و بیتا افتاده که این دو، با وجود آنهمه عاشقانههایی که نسبت به یکدیگر داشتهاند، تصمیم به جدایی گرفته و علت اصلی چه بوده؟ آیا مقصر اصلی آن اتفاق تلخ و رازمگویی که میان دو نفرشان باقی مانده، بیتا است یا محمد و یا هر دو؟
رمان دیوونگی نکن، ماجرایی خانوادگی و عاشقانه دارد که شخصیتهای اصلی داستان به چالش سختی دچار میشوند و باید بتوانند دست به یک انتخاب بزنند. یا دل به عشق بسپارند و یا به پای وابستگیهای به دور از منطق بسوزند. این بار انتخاب میان عشق و عشق است! انتخاب میان دو عشق، اما اشتباه نکنید در این رمان خبری از مثلث عشقی نیست! دو شخصیت عاشق مجبور به انتخاب میشوند... انتخاب میان عشق و عشق... چه عشقی باعث میشود که یک عاشق دست به انتخاب میان دو عشق بزند ولی مثلث عشقی در این میان نباشد؟!... بخوانید تا ببینید ماجرا از چه قرار است و این چه انتخابی میتواند باشد…
ماجرای این رمان از جایی آغاز میشود که نُه سال از طلاق میان بیتا و محمد میگذرد. این دو، در نُه سال پیش، بعد از سه سال عاشقانههای یواشکی و با وجود مخالفتهای شدید افراد خانوادههای خود، ایستادگی کردند تا به یکدیگر برسند؛ اما فقط بعد از گذشت چند ماه از تاریخ عقدشان، اختلافهای خانوادگی شدت میگیرد و مشکلات روز به روز شدیدتر میشود. محمد برای بقای زندگی و فرار از بگومگوهای فامیلی، تصمیم جدیدی میگیرد؛ ولی بیتا بنا به دلایلی خاص با این تصمیم مخالف است و از محمد توقع دیگری برای حل مشکلات دارد و درنهایت با هم به توافق نمیرسند. همهی افراد هر دو خانواده و فامیل گمان میکنند که دلیل طلاق این دو همان اختلافات خانوادگی و کینهی مادرمحمد بوده، اما در واقع هیچکس تصورش را هم نمیتواند بکند که چه اتفاقی میان محمد و بیتا افتاده که این دو، با وجود آنهمه عاشقانههایی که نسبت به یکدیگر داشتهاند، تصمیم به جدایی گرفته و علت اصلی چه بوده؟ آیا مقصر اصلی آن اتفاق تلخ و رازمگویی که میان دو نفرشان باقی مانده، بیتا است یا محمد و یا هر دو؟
رمان دیوونگی نکن، ماجرایی خانوادگی و عاشقانه دارد که شخصیتهای اصلی داستان به چالش سختی دچار میشوند و باید بتوانند دست به یک انتخاب بزنند. یا دل به عشق بسپارند و یا به پای وابستگیهای به دور از منطق بسوزند. این بار انتخاب میان عشق و عشق است! انتخاب میان دو عشق، اما اشتباه نکنید در این رمان خبری از مثلث عشقی نیست! دو شخصیت عاشق مجبور به انتخاب میشوند... انتخاب میان عشق و عشق... چه عشقی باعث میشود که یک عاشق دست به انتخاب میان دو عشق بزند ولی مثلث عشقی در این میان نباشد؟!... بخوانید تا ببینید ماجرا از چه قرار است و این چه انتخابی میتواند باشد…
برشی از کتاب:
پاهایم، پاهایم که نه، انگار کل بدنم سرب می شود و پاهایم میخ به زمین!
نگاهم مستقیم به چشمانش گره خورد؛ گویی هیچ جای دیگر قابل دیدن
نباشد.
یعنی ممکن است در یک لحظه جاذبه آن قدر شدید شود که نگذارد تو
حتی یک قدم هم حرکت کنی؟
چرا همه چیز متوقف شده است؟
هوا، هوا برای نفس کشیدنم چرا کم شده؟
چرا صدای ضربان قلبم در گوش هایم می پیچد؟
مگر قلب در سینه نیست، پس چرا قلب من لعنتی، در حلقم می کوبد؟! نمی دانم برای او چقدر طول می کشد، برای من گویی یک قرن است ایستاده ام و نگاهش می کنم.
چرا حسی ندارم؟ حس؟ حس دارم، اما معنی نمی شود.
منگم یا مرده ام؟
نگاهم مستقیم به چشمانش گره خورد؛ گویی هیچ جای دیگر قابل دیدن
نباشد.
یعنی ممکن است در یک لحظه جاذبه آن قدر شدید شود که نگذارد تو
حتی یک قدم هم حرکت کنی؟
چرا همه چیز متوقف شده است؟
هوا، هوا برای نفس کشیدنم چرا کم شده؟
چرا صدای ضربان قلبم در گوش هایم می پیچد؟
مگر قلب در سینه نیست، پس چرا قلب من لعنتی، در حلقم می کوبد؟! نمی دانم برای او چقدر طول می کشد، برای من گویی یک قرن است ایستاده ام و نگاهش می کنم.
چرا حسی ندارم؟ حس؟ حس دارم، اما معنی نمی شود.
منگم یا مرده ام؟
نویسنده | شادی داودی |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحات | 712 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162062 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.