توبه شکن

توبه شکن

امتیاز کاربران
تصویری پرپیچ و خم از جاده زندگی... مسافری خسته و تلاش زیبای او برای فرار از بیراهه... این آخرین راهش بود!
وضعیت:

قیمت اولیه:   7200000 ریال

قیمت:   6480000 ریال

فایل عیار سنج

ارسال به دوستان
1

خلاصه ای از کتاب:

توبه‌شکن داستان تضادها و پارادوکس‌هاست. داستان دو تا خانواده که از نظر مالی و فرهنگی و مذهبی و اجتماعی از زمین تا آسمون با هم فرق دارن. داستان خونه‌ی سنتی حاج آسدمیرزا و تقابلش با جو متشنج و مسموم خونه‌ی تیمور و تاج ملوک. داستان دختری که تابوشکنی می‌کنه و مردی که توبه‌شکنی می‌کنه.
قصه ظاهرا یه اتفاق تکراریه. عشق بین پسر پولدار و دختر فقیر؛ دختر کافر و پسر مومن...
اما هر چه قدر که جلوتر می‌ریم درگیر سحر و جادوی کتاب می‌شیم. درگیر قشنگی‌های شخصیت‌های داستان که بیش از حد دل می‌برن.
عاشقانه‌‌های گیسوجان همیشه غلیظ و پرکششه اما این دفعه احساس نابی که توی غم و شادی و دعوا و صلح اهالی خونه‌ی آسدمیرزا موج می‌زد، حتی خوش‌مزه‌تر از عاشقانه‌ها بود‌. برادرها چه وقتی شونه‌ به شونه‌ی هم بودن و چه وقتی مقابل هم قرار می‌گرفتن، حسابی دلبری می‌کردن و مخاطب رو به وجد می‌آوردن.
غالبا نویسنده‌ها ترجیح میدن فلش‌بک‌ها به ترتیب تاریخ رقم بخورن اما گیسوجان توالی زمانی اتفاقات گذشته رو به هم ریخته بود و با این وجود، انقدر ماهرانه قلم خورده بودن که مخاطب رو سردرگم نمی‌کرد.
 
برشی از کتاب:
او می‌رود، با یک تنِ نیمه جان بر روی دست!
با یک قلبِ نیمه جان در سینه!
و با دو پای ناتوان در تن!
وقت شانزده سالگی‌اش، یک دختر بچه دبیرستانی بود. کوله بر دوش، با همان خنده‌های پرشیطنت از جلوی در خانه‌شان رد می‌شد و صدای خنده‌هایش گوش فلک کر می‌کرد.
نمی‌دید که، می‌خندد به قهقهه و دل
می‌برد بی رحم! از آن جوانک بیست و چندساله‌ی سر به زیری که خشک می‌شد، گاهی دم آن خانه!
نگاهش دو دو زنان پایین می‌افتد و هرچه می‌خواهد نگاه نکند نمی‌تواند! نمی‌شود. دلش می‌سُرد به سمت صورتش و نگاهش هم به دنبالش!
چانه‌اش می‌لرزد! زیر بارش بارانی که وحشیانه می‌بارد، از سرما بود یا که از عجز، می‌لرزد و همان وقت پایش درون چاله‌ی کوچکی می‌رود...
به شدت تلو میخورد و دم زمین خوردنش، زانو می‌زند! درد درون زانو و پس از آن به همه جانش ریشه می‌زند و دندان روی هم می‌فشارد. فکش سفت می‌شود از درد! چشمی روی هم می‌فشارد و فقط نفس می‌زند.
تنها به مادرش گفته بود که خاطرخواه دخترک شانزده ساله‌ای شده که هم‌محله‌شان است! حاجیه خانم بر صورت زده بود که:
" دختر تاج ملوک؟!"
نویسندهزهرا قاسم زاده (گیسو)
نوبت چاپ6
سال چاپ1400
تعداد صفحات960
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9789642162048
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 8 و 4