معجزه نجات
معجزه نجات
سرد و سرگردان، قدم زنان میان حجم عظیمی از تاریکی زندگی، به سان پیچک بر قلب ویرانم تنیدن گرفت... معجزه ای از جنس عشق!
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
هما شاهرخ؛ دختری از دل تنهایی...
که تمام زندگی در نگاه او مبهمی دردناک است...
بیپناهترین، در گوشهترین گوشهی دنیای ناسازگار...
روح و جسمش را سیاهیای از جنس ناامیدی احاطه میکند و تمام وجودش درد میشود و درد...
در مسیر پر فراز و نشیب و کشف حقایق گذشتهاش، لحظه به لحظه سوی مرگ نزدیکتر میشود و در منجلاب سختیها بیشتر نفوذ میکند...
تا اینکه دستی تماماً او را در بر میگیرد؛ معجزهای که از باتلاق زندگی رهاییاش میدهد و با عشق عجینش میکند...
که تمام زندگی در نگاه او مبهمی دردناک است...
بیپناهترین، در گوشهترین گوشهی دنیای ناسازگار...
روح و جسمش را سیاهیای از جنس ناامیدی احاطه میکند و تمام وجودش درد میشود و درد...
در مسیر پر فراز و نشیب و کشف حقایق گذشتهاش، لحظه به لحظه سوی مرگ نزدیکتر میشود و در منجلاب سختیها بیشتر نفوذ میکند...
تا اینکه دستی تماماً او را در بر میگیرد؛ معجزهای که از باتلاق زندگی رهاییاش میدهد و با عشق عجینش میکند...
برشی از کتاب:
- هما؟!
ناگهان خشکم زد. صدایی فریاد گونه بود. در آن الف آخر اسمم، عجزی نهفته بود.
ناگهان خشکم زد. صدایی فریاد گونه بود. در آن الف آخر اسمم، عجزی نهفته بود.
با تردید برگشتم و با دیدن او روح از بدنم جدا شد.
اگر نفسی بود، دیگر قطع شد، اگر قلبی بود دیگر تپش نداشت و اگر جانی بود دیگر بر تن نماند...
دنیا با تمام تعلقاتش ایست کرد و من ماندم و او.
نگاهم بی پروا از پایین تا بالا رصدش کرد و در آخر گره زده شد در نگاه دو تیله ی قهوه ای رنگ که از این فاصله هم برقشان آشکار بود.
اگر نفسی بود، دیگر قطع شد، اگر قلبی بود دیگر تپش نداشت و اگر جانی بود دیگر بر تن نماند...
دنیا با تمام تعلقاتش ایست کرد و من ماندم و او.
نگاهم بی پروا از پایین تا بالا رصدش کرد و در آخر گره زده شد در نگاه دو تیله ی قهوه ای رنگ که از این فاصله هم برقشان آشکار بود.
برق خوش حالی نبود. برق غم بود، عجز بود.
نویسنده | ملیسا کیهان منش |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحات | 648 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9786005873498 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.