فردا بدون من
فردا بدون من
گاهی باید صدای ترک خوردن دلت را نشنیده بگیری. گاهی و فقط گاهی باید حتی به خون خودت هم تشنه باشی...
خلاصه ای از کتاب:
ماجرای این رمان، زندگی دختر جوانی است که به همراه مادر و خواهر کوچکترش در یکی از محلههای فقیرنشین تهران اجارهنشین هستند و روزگار سختی را میگذرانند. پدربزرگ خانواده که مردی متمول و ساکن مشهد است قصد دارد آنها را برای زندگی نزد خود بیاورد اما دختر جوان این داستان، بنا به دلایل خانوادگی، کینهی شدیدی نسبت به پدربزرگ و خانوادهی پدری خود دارد و درنهایت با نارضایتی کامل و جنجال مجبور به تن دادن به خواست پدربزرگ میشود و مدام در ذهن خویش خاطرات تلخ گذشته را مرور میکند و با کینهای به وسعت جهانش پا به خانهی پدربزرگ میگذارد؛ اما هدف اصلی او از آمدن به این خانه چیزی نیست جز انتقام از پدربزرگ و اقوام پدریاش که همه را مسبب تمام بدبختیها و ناکامیهای زندگی خود میداند و...،...،...
اگر به خواندن رمانهای ایرانی با ساختار احساساتیگری که ماجرایش جذاب و پرتعلیق باشد علاقمند هستید، بدون شک از خواندن این کتاب لذت خواهید برد
برشی از کتاب:
چه پیاده رو هایی که با هم قدم نزدیم!
چه پاییزانی که بی هوای دونفره ی تو گذشت!
چه حرف هایی که نگفتیم! چه راز و نیازهایی که نشنیدیم!
چه لبخندهایی که پرپر شد! چه بغض هایی که نگریستیم!
چه خاطراتی که بی تو گمند! چه نقطه چین هایی که خالی ماندند!
چه دوستت دارم هایی که روی لب ها خشکید!
بعد از تو انگار جهان در خود فشرده شد.
کوچک و کوچک تر.
اندازه اش حالا دست من است.
دست هایم را که از دو سمت بگشایم می توانم جهان را وجب کنم. قد آغوشی ست که نگرفتمت...
چه پاییزانی که بی هوای دونفره ی تو گذشت!
چه حرف هایی که نگفتیم! چه راز و نیازهایی که نشنیدیم!
چه لبخندهایی که پرپر شد! چه بغض هایی که نگریستیم!
چه خاطراتی که بی تو گمند! چه نقطه چین هایی که خالی ماندند!
چه دوستت دارم هایی که روی لب ها خشکید!
بعد از تو انگار جهان در خود فشرده شد.
کوچک و کوچک تر.
اندازه اش حالا دست من است.
دست هایم را که از دو سمت بگشایم می توانم جهان را وجب کنم. قد آغوشی ست که نگرفتمت...
نویسنده | نیلوفر لاری |
نوبت چاپ | 3 |
سال چاپ | 1401 |
تعداد صفحات | 752 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789642162239 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.