دست نوشته تقدیر

دست نوشته تقدیر

امتیاز کاربران
اینجا عشق یعنی پاییز، وقتی که تازه تازه برگ از درخت فرو می ریزد!
وضعیت:

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

دوست داشتن صدای مبهم فریادی است که درست کنار گوشت بنای گریه می‌گذارد و تو یا باید آغوشش بکشی، یا این صدای مبهم را در انتهایی‌ترین قسمت قلبت خفه‌اش کنی، یا او پیروز میدان می‌شود یا تو !
رها با یک خانواده داغان با زندگی‌ای که زیر خط فقر است... مادری که برای‌ زندگی دخترش تلاش می‌کند...
درست از وقتی که چشم باز کرده، پدرش را در کنار بساط لهو و لعب دیده بود... پدری که تا درد خماری به جانش می‌افتاد حاضر بود حتی برای بدست آوردن مواد، دخترش را هم ساقی کند...
رها سعی کرد به گفته مادرش عمل کند و به سمت خلاف کشیده نشود اما برای یک دختر جوان و زیبا مگر کاری شرافتمندانه هم پیدا می‌شود ...
 
برشی از کتاب:
دوست داشتن صدای مبهم فریادی است که درست کنار گوشت بنای گریه می گذارد و تو یا باید آغوشش بکشی، یا این صدای مبهم را در انتهایی ترین قسمت قلبت خفه اش کنی! 
یا او پیروز میدان می شود یا تو...
اگر پیروز شد شانس نجات از درد را از دست داده ای! آن وقت تازه می شوی هم جنس زخم هایش و باید مدام داد بزنی... دوست داشتن همین است؛ درست شبیه حس او.
چیزی مثل فریاد در گلویش جا خوش کرده بود. گم شده بود! گم کرده بود! خودش را! او را؟
کوچه های شهرش به او می خندیدند و خیابان ها دهن کجی می کردند، پاییز شد. آسمان دلگیر بود اما نمی بارید و صد امان از بوی پاییز و آسمان ابری که آدم نه خودش می داند دردش چیست و نه هیچ کس دیگر. 
فقط هر چه هوا سردتر می شود، دلش آغوش گرم تری می خواهد. آن روز هم از روزهای چشم انتظاری بود. ساعت ها منتظر نشستن و شمردن فاصله ها.
نویسندهمهدیه سعدی
نوبت چاپ1
سال چاپ1399
تعداد صفحات432
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9786227215007
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 2 و 5