عطر موهایت

عطر موهایت

امتیاز کاربران
عطر موهایت قرار از شهر می‌گیرد بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
وضعیت:

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
نارفیق بی‌مروّت ، کار یادت داده است
توبه‌ات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی
گردش دنیا فقط آزار یادت داده است
عطر موهایت قرار از شهر می‌گیرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار
از وفاداری همین مقدار یادت داده است.
#سجاد_سامانی

مریم و ستاره، دخترانی که از هر لحاظ با هم فرق دارند، دوستان جانی هم هستند؛ درحالی‌که نوشین، مادر ستاره مخالف دوستی‌شان است.
سهیل برادر ستاره، بعد از دوازده سال زندگی در خارج از کشور، به وطن باز می‌گردد و مریم از اینکه او هم مثل گذشته مخالف دوستی‌اش با ستاره باشد می‌ترسد. مریم به کار احتیاج پیدا می‌کند و سهیل به‌خاطر خواهرش به او پیشنهاد کار می‌دهد. مریم که وارد شرکت سهیل می‌شود، اتفاقات تازه‌ای می‌افتد که خواندنشان خالی از لطف نیست.
 
برشی از کتاب:
- دلم برات تنگ شده بود.
زبانش قدرت بیان هیچ کلامی را نداشت. در عوض، گوش هایش به کار افتاده و با ولع صدای ضربان قلبش را می شنید. 
سهیل فاصله گرفت و با لبخند کم رنگی که روی لب هایش نقش بسته بود، به چشمان همرنگ شبش چشم دوخت.
- بی معرفتی دیگه، این طوری من رو معتاد خودت کردی حالا هم گذاشتیم تو خماری.
احساس می کرد هر آن ممکن است قلبش از سینه بیرون بزند.
نویسندهفاطمه مرادی
نوبت چاپ1
سال چاپ1399
تعداد صفحات613
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذبالک
شابک9786227215008
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 9 و 9