نایف
نایف
نامت را روی سینه ام نصب کردم، تا نزدیک تر از رگ گردن به قلبم باشی...
وضعیت:
خلاصه ای از کتاب:
«دوست دارم» پر معناترین واژهای است که روزانه صدها بار در ذهن، قلب و یا زبان آدمی میچرخد. اما باید دید قلب چندین نفر از آنها پیروز حقیقی میدان دوست دارمهایشان باقی میمانند؟
«الهه محمدی» در آخرین اثر چاپیاش «نایف»، زندگی «راشا افشار»ی را رؤایت میکند که در راه اثبات عشقی پوشالی، دچار حادثهٔ ناگواری میشود و سبب میشود زندگیاش بر مدارِ فراز و نشیبها آن حادثه بچرخد اما وی، با حضور دوبارهٔ «نیلوفر»، زندگی باختهشدهٔ سالها تلاشش را مجدد از سر میگیرد، ولی بیخبر از چرخش پُر خروش روزگار، وارد چالشهایی میشود تا میزان صبر و دوست دارمهایش سنجیده شود.
«نایف» قصهٔ تضادهاست؛ تضادهای شخصیتی، رفتاری، تعهداتی، حمایتی و... که نویسنده، با رؤایتی ساده، خطی و پر تعلیق، زندگی دخترها و پسرهایی را نقل میکند که آیندهشان با دخالتهای خانواده و اقوامشان دچار حوادثی جبرانناپذیری میشود و سالها ردپای آن بر روح و جانشان برجا میماند.
ما همراه با دانای کل و نثری روان، به دل قصهای عاشقانهای کشیده میشویم تا همگام با شخصیتها گرههای داستانی را بگشاییم.
در زمان رویارویی شخصیتهای اصلی، شاید فکر کنیم با سوژهای عاشقانهٔ تکراری -تفاوت فرهنگ و اقتصادی- روبهرو هستیم اما نویسنده، به اندازهای به پردازش شخصیتهایش و فضاسازی قصهاش اهمیت داده است که در طول قصه، هیچیک از آن کلیشهها به چشم نمیخورد و با آدمهایی از جنس و نسل خود روبهرو میشویم، و بهراحتی، با دردهایشان، اشک و با خوشیهایشان، لبخند بر چهرهمان جاری میشود. در کنار آنها نیز، با حرفه و شغلهای متناسب با روحیهٔ شخصیتها آشنا میشویم که میتوان آن را نقطهٔ قوت داستان دانست.
اگر در کنار عاشقانههای پر رنگ یک کتاب، به دستهٔ حمایتهای خانوادگی و مسائل روانشناسی آن علاقمندید، «نایف» که در از نشر «شقایق» به چاپ رسیده است، گزینهٔ انتخابی مناسبی برای شماست.
«الهه محمدی» در آخرین اثر چاپیاش «نایف»، زندگی «راشا افشار»ی را رؤایت میکند که در راه اثبات عشقی پوشالی، دچار حادثهٔ ناگواری میشود و سبب میشود زندگیاش بر مدارِ فراز و نشیبها آن حادثه بچرخد اما وی، با حضور دوبارهٔ «نیلوفر»، زندگی باختهشدهٔ سالها تلاشش را مجدد از سر میگیرد، ولی بیخبر از چرخش پُر خروش روزگار، وارد چالشهایی میشود تا میزان صبر و دوست دارمهایش سنجیده شود.
«نایف» قصهٔ تضادهاست؛ تضادهای شخصیتی، رفتاری، تعهداتی، حمایتی و... که نویسنده، با رؤایتی ساده، خطی و پر تعلیق، زندگی دخترها و پسرهایی را نقل میکند که آیندهشان با دخالتهای خانواده و اقوامشان دچار حوادثی جبرانناپذیری میشود و سالها ردپای آن بر روح و جانشان برجا میماند.
ما همراه با دانای کل و نثری روان، به دل قصهای عاشقانهای کشیده میشویم تا همگام با شخصیتها گرههای داستانی را بگشاییم.
در زمان رویارویی شخصیتهای اصلی، شاید فکر کنیم با سوژهای عاشقانهٔ تکراری -تفاوت فرهنگ و اقتصادی- روبهرو هستیم اما نویسنده، به اندازهای به پردازش شخصیتهایش و فضاسازی قصهاش اهمیت داده است که در طول قصه، هیچیک از آن کلیشهها به چشم نمیخورد و با آدمهایی از جنس و نسل خود روبهرو میشویم، و بهراحتی، با دردهایشان، اشک و با خوشیهایشان، لبخند بر چهرهمان جاری میشود. در کنار آنها نیز، با حرفه و شغلهای متناسب با روحیهٔ شخصیتها آشنا میشویم که میتوان آن را نقطهٔ قوت داستان دانست.
اگر در کنار عاشقانههای پر رنگ یک کتاب، به دستهٔ حمایتهای خانوادگی و مسائل روانشناسی آن علاقمندید، «نایف» که در از نشر «شقایق» به چاپ رسیده است، گزینهٔ انتخابی مناسبی برای شماست.
برشی از کتاب:
منتظر بودم بیاد و پرستارم بشه. تنها پرستاری بود که اطباء باید پیشش درس پس می دادن. هزار کلمه توی ذهنم اومد تا بگم دارم می آم عشقم؛
اما همه ش رو نشخوار کردم و گفتم بیا! قطره اشکی از چشم نیلوفر چکید و برگه ی دیگری را بیرون کشید. فقط یک جمله به چشمش خورد و در انتهایش طرحی از یک چشم و قطراتی زردرنگ. شاید جای قطرات اشک راشا بود.
اما همه ش رو نشخوار کردم و گفتم بیا! قطره اشکی از چشم نیلوفر چکید و برگه ی دیگری را بیرون کشید. فقط یک جمله به چشمش خورد و در انتهایش طرحی از یک چشم و قطراتی زردرنگ. شاید جای قطرات اشک راشا بود.
«روحم خیلی درد می کنه، چه مرهمی برای درمانش جز تو؟»
چشمی که مقابل نگاهش جان گرفت شبیه تصویری از چشمان خودش بود. اشک از نگاهش شره می کرد. برگه ها را ورق زد. روی یکی از آن ها خواند:
«باران جای شرشر، به صورتم شرر می زد. دیگر گریه و آب مشخص نبود.
تنها چیزی که در نگاهم نشست، جسم مچاله شده ی دختری بود که دقایقی پیش مرا از خواب پراند. من خودم را از او جدا کرده ام. نیلوفرم نباید ته مرداب بماند. حیف او! این منم که متعفنم. پس باید به سوی پرده آخر زنگی بروم.»
«باران جای شرشر، به صورتم شرر می زد. دیگر گریه و آب مشخص نبود.
تنها چیزی که در نگاهم نشست، جسم مچاله شده ی دختری بود که دقایقی پیش مرا از خواب پراند. من خودم را از او جدا کرده ام. نیلوفرم نباید ته مرداب بماند. حیف او! این منم که متعفنم. پس باید به سوی پرده آخر زنگی بروم.»
نویسنده | الهه محمدی |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحات | 696 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642161959 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.