سیب

سیب

امتیاز کاربران
سیب دندن زده از دست تو افتاد به خاک. خاک بر خود لرزید. اینچنین عشقی که با سیب به تو من دادم، تن خاک هم لرزاند؛ تو ولی هیچ؟
وضعیت:

ارسال به دوستان
0

خلاصه ای از کتاب:

راوی قصه‌ی سیب، دختری به اسم حواست.

دختری که توی کودکی پدرش را از دست می دهد و مادرش بنا به مصلحت پدربزرگش به عقد عمویش که مردی مذهبی است درمی آید. حوا در خانه‌ی عمویش بزرگ می شود، با کلی عقده و حرف‌ها و گله‌های ناگفته که در سکوتش هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می شوند و در نتیجه از او دختری لجباز می‌سازند.

حوا از روی لج و لج‌بازی رفتارها و کردارش را دقیقا نقطه مقابل عقاید عمویش می‌چیند. تا جایی که از تحمل عمو و پسرعموهایش  خارج شده و نتیجه‌اش می شود سخت‌گیری‌هایشان و در آخر جواب مثبتی که به یکی از خواستگارهایش می دهند و همین باعث انفجار حوا می شود.

 حوای لجبازمون با تمام شیطنت هایی که در وجودش داره سعی می‌کند نامزدش را از ازدواج پشیمان کند، ولی هر بلایی سر نامزدش می آورد،  او پا پس نکشیده و حوا تصمیم آخر را می‌گیرد، فرار از آرایشگاه آن هم دقیقا روز عقدش...
این‌‌جا تازه شروع قصه‌ی حواست. با کلی فراز و نشیب و اتفاق‌هایی که زندگی حوا را جهت می دهد. قرار نیست حوا دختر فراری ما اسیر دست آدم هایی بشود که برای دختران فراری دام پهن کرده اند. حوای ما  در مسیری می افتد که...

 

برشی از کتاب:

نشد که نشکنم، شکستم. "فبأی آلاء ربکما تکذبان" در صورتش خم شدم، چشم بست، این یعنی آماده ی هر اتفاقی بود. شکستم، بد هم شکستم! من اگر سیب حوا را به شوخی گرفتم، در مقابل یک دانه گندمش، تمام وجودم را برایش دودستی باختم.
حوا را نمی شد قانع کرد، حوا همه ی دنیا را به دانه ای گندم قانع می کرد.
نویسندهزهرا بیگدلی
نوبت چاپ1
سال چاپ1400
تعداد صفحات520
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
جنس کاغذتحریر
شابک9786227215182
دیدگاه ها

در اين بخش نظری ثبت نشده است.

نظرات کاربران

دیدگاه خود را ثبت نمایید.

سوال امنیتی : مجموع دو عدد 5 و 9