بهارم باش
بهارم باش
من آن تک درخت خشک سرمازده ی تنها بودم، تو را که دیدم عطر خوش بهارنارنج پیچید...
خلاصه ای از کتاب:
باراد افشار پسر جوان و ثروتمندی است که بهعنوان سرمایهگذار وارد شرکت موادغذایی ریاحی میشود تا شرکتی را که در آستانه ورشکستگی است نجات بدهد؛ اما این همه ماجرا نیست. باراد افشار با حضور در شرکت با آهو منصور آشنا میشود. دختر مستقلی که در شرکت دوست پدرش در سمت عکاس تبلیغاتی محصولات فعال است.آهو خیلی زود متوجه میشود حضور باراد فقط برای کمک نیست و او برای هدف دیگری وارد شرکت شده است.
برشی از کتاب:
با دستش من را به طرف خودش کشید.
-مامانسوسن عاشقت شده.ح
رفی نزدم که دستش دور شانهام حلقه شد.
-یادته یه روز گفتی زندگی ما آدما هم شبیه فصلها میمونه. زمستون داره، سختی داره؛ ولی بعد یهو یه اتفاقی میافته که اون میشه بهار زندگی آدم؟ یه نگاه به من بکن، من اون درخت سرمازدهم. من مدتهاست زمستونم. میشه تو بهارم باشی؟
نویسنده | سلاله امری |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1402 |
تعداد صفحات | 592 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162390 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
دیدگاه ها