دخترها همیشه مقصرند!
دخترها همیشه مقصرند!
میترسم بپرسم خوبی؟ بگی نیستم، بپرسم خوبی؟ بگی هستم. خوب نباشی باعث دردت شدم، خوب باشی انگار هیچ کجای زندگیت نیستم...
خلاصهای از کتاب:
آمار رفتوآمدم به اتاق معاون بیمارستان را کف دست جناب تازه از راه رسیده گذاشته بودند.
کیوان هم بعد از دو سال برگشته و با وجود همسر و فرزند جدید، فیلش یاد هندوستان کرده بود.ب
ه گمانش درب پتینهکاری شدهی آن خانهی منفور را فراموش کرده بودم،
یا شکم بزرگ محبوبه را که با صندلهای تابهتا پشت کیوان ایستاده بود
که بگوید میخ همسر موقت شوهرم، از من که شرعی و رسمی و ثبتی بودم، محکمتر است.
حالا رفتوآمدهای مداوم کیوان هم مزید بر علت شده
که آقای تازه از راه رسیده، یقین کند که من آدم مشکلدار کادر بیمارستان هستم.
خودش داشت دست به دست میچرخید، آن وقت من به خاطر شناسنامهی خط خوردهام مشکل داشتم!
برشی از متن:
-میگم؟
-میگید؟
-میگم چه جوری میشه یه آدم سکوتش قشنگ باشه، حرفزدنش قشنگ باشه، نگاهنکردن و چشمگرفتنش قشنگ باشه... ها؟ چه جوری میشه که حتی نبودنت هم قشنگه؟
و نفس عمیقی کشید.
بدون شک مشکلی در من بود که وسط این ابراز احساسات لطیف خندهام گرفته بود.
نویسنده | مهسا پناهی (میم پناه) |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحات | 456 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162642 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.