تندباد
تندباد
مثل بوتهای بودم بی جان و تنها. دستهایت سرپناهی شد برای تن خستهام در تندباد زندگی...
خلاصهای از کتاب:
«آیه» استعداد عجیبی دارد که از مادرش به ارث رسیده ولی مجبور است از همه پنهانش کند.
زیرا تمام کسانی که به آن استعداد پی بردهاند به نحوی به او زخم زدهاند.
اما ورودش به دانشگاه همه چیز را تغییر میدهد...
حالا آیه یا باید پسری که دوست دارد را نجات بدهد یا رازش را برملا کند…
لذت متن:
- تموم این اتفاقاتی که افتاد... تموم اون حرفا... من فقط نمیخواستم همهچی اونجوری تموم بشه... اونجوری تا آخر عمر احساس میکردیم به هم تحمیل شدیم... من میخواستم... میخواستم همهچیز خوب پیش بره.
آیه با دقت بیشتری به پویان نگاه کرد.
پویان روی میز خم شد و گفت:
- میدونم خیلی کیس مناسبی نیستم... هنوز دانشجوام... خونه ندارم... کار ندارم... حتی یهماشین معمولی هم ندارم... ولی آیه... لطفا یهلحظه نگام کن...
آیه مستقیم به پویان نگاه کرد.
پویان لبخند زد و خیره به چشمهای او زمزمه کرد:
- ولی دوستت دارم.
نویسنده | بهاره شریفی |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
تعداد صفحات | 336 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | تحریر |
شابک | 9789642162703 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.