شوکران
شوکران
رد انگشت خودت بود، ولی ما خوردیم
شوکران از لب لیوان تو خوردن دارد!
خلاصهای از کتاب:
«آیدا» برای مهاجرت از کشور، به هر دری میزند اما موفق نمیشود!
و در نهایت با وجود علاقهی شدید به پسرعمویش، مجبور میشود دور از چشم همه به ازدواج کوتاه مدت با مردی به نام «ارس» تن دهد!
همه چیز طبق برنامههایش حسابشده پیش میرود، تا اینکه ناخواسته پای یک بچه وسط میآید و ارسی که حالا زیر همهی قول و قرارهایش زده…
لذت متن:
دقیقا همین حالا که مىخواست به این زندکى مشترک غیرمشترک پایان بدهد، داشتم فکر مىکردم من با روز اولى که زنم شد، هیج فرقى نکرده بودم!
همان روز هم سرتاپا تشنهی خواستن او بودم، امروز هم!
مثل تشنهاى که به جاى تنگ آب، مدام به سراب بزند!
حتى وقتى هم که این طور مقابلم نشسته بود و با کینه راجع به من محبت میکرد و مىخواست براى خلاص شدن از دستم لگد بزند به همهى آرزوهایش، من باز هم وسط این بلبشو مىخواستمش!
عادى هم نه ها!
بیمارگونه مىخواستمش!
اصلا پشتسرم میگفتند، عاشق خودخواه!
چی ازم کم میشد؟
وقتی که برای نگه داشتنش به زمین و زمان چنگ میزدم!
نویسنده | شبنم سعادتی |
نوبت چاپ | 2 |
سال چاپ | 1404 |
تعداد صفحات | 488 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162659 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.