الیار
الیار
به عقیدهی خودش مظنون بود. به عقیدهی قانون مجنون. به عقیدهی دیگران طاعون.
به عقیدهی من... غربتی همچون، غیرتی دلخون.
خلاصهای از کتاب:
راز یک اعتراف وهمآلود!
اعتراف به قتلی هولناک.
قتل زنی که برای به دست آوردنش، زمین را به زمان دوخته بود!
«باران شایگان»؛ دختری که کارش دفاع بود و قرار بود از این پروندهی پیچیده پرده بردارد. پروندهای که بدون اینکه خودش بداند، به بخش تاریک گذشتهاش ربط داشت. همانجایی که ردپای عشقی ناکام در میان بود.
مظنون قصه یا درواقع مجنون قصه که انتظار قصاصش را میکشید، وقتی برای اولینبار در آن اتاقک زندان، باران را دید، یک طور عجیبی دلش لرزید؛ طوری که احساس کرد در یک جهان موازی با او زندگی کرده. عشقی در دلش افتاد که انگار از سالهای قبل شکل گرفته بود.
و رسیدنی محال، نقطهیِ پایانِ این ماجرای غریب...
لذت متن:
تنهایى... بىشمار حسش کردهام. یعنى... همیشه حسش کردهام.
کامى از سیگار مىگیرم و خیره مىشوم به سقف. دلتنگی... همان جنین ناخواستهاى که بىوقت رسیده؛ نه دل سقطش هست، نه دل پروراندنش.
آهم را به همراه دود از سینه خارج مىکنم.
حال غریب... رکورددار تجربهى این حس هستم؛ رکورددار ماندن در این حس.
باران تعبیر واقعى نامش با خاصیت احیاکنندگى! و رسیدنى محال. نقطهى پایان این ماجراى غریب.
نویسنده | نرکس عبدی |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1404 |
تعداد صفحات | 512 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
جنس کاغذ | بالک |
شابک | 9789642162789 |
نظرات کاربران
دیدگاه خود را ثبت نمایید.
در اين بخش نظری ثبت نشده است.